غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

تیرماه!!

پنجشنبه, ۲۹ تیر ۱۴۰۲، ۰۹:۰۰ ق.ظ

نشستم وسط یه مرکز خرید منتظرم نزدیک ساعت پرواز بشه برم فرودگاه، هوا سرده، سرم هم درد میکنه و همین الان هم مسیج اومد که پروازم ۴۰ دقیقه تاخیر داره!

دوشنبه شب اومدم اینجا واسه کنفرانس! 

 

نمای بیرونی صحنه:

 یک زن موفق و خوش شانس دیده میشه که برای یه کنفرانس خیلی خفن بین المللی که اکثر بزرگان دنیا توش شرکت کردن رفته یه شهر دیگه. توی یه هتل لاکچری اقامت داره و یه ارائه خوب داشته که بسیار مورد توجه و تحسین قرار گرفته!!

 

نمای درونی:

زنی پر از سردرگمی و حس تعارض! ثانیه شماری می کنه این سفر تموم بشه! روزهای به شدت پر استرسی رو پشت سر گذاشته، چون ابسترکتی که بیشتر از ۶ ماه پیش به کمک chatgpt  و مدیرش برای کنفرانسی که هیچ ایده ای در موردش نداشته پذیرفته شده و باید در مورد موضوعی که دانشش در اون زمینه  شاید ۰.۱ از ۱۰۰ هم نباشه در حضور بزرگان و خفن ترین آدم های اون حوزه حرف بزنه!! و تمام نگرانیش قبل و بعد از ارائه ش این هست که کسی بهش نزدیک بشه و بخواد سوالی بپرسه!!

خودش رو نامرتبط ترین فرد تو اون جمع می دونه، حس واقعیش شاید شبیه پرنده ای در میان گله ای گوسفند، یا برعکس بزغاله ای در میان گروهی پرنده. هر چه هست هیچ شباهتی و هیچ زبان مشترکی بین او و دیگران وجود ندارد. به دقت سعی می کند در اجرای شخصیت حرفه ایش محتاطانه رفتار کند،  و ظواهر نشان میدهد که موفق بوده ولی او دلش میخواهد گم شود، هیچ کس او و اسمش را نشناسد!!

به معنای واقعی کلمه تعارض را تجربه می کند، درونش جنگی داخلی برپاست، میان که و بر سر چه؟! میان همه و بر سر همه چیز!!

 

مثل همیشه به حافظ پناه می برد، هیچ نمی پرسد و فقط می خواهد که بشنود:

 

گر بُوَد عمر، به میخانه رَسَم بارِ دِگَر

بجز از خدمتِ رندان نکنم کارِ دِگَر

خُرَّم آن روز که با دیدهٔ گریان بِرَوَم

تا زنم آب درِ میکده یک بارِ دگر

معرفت نیست در این قوم خدا را سَبَبی

تا بَرَم گوهرِ خود را به خریدارِ دگر

یار اگر رفت و حقِ صحبتِ دیرین نشناخت

حاشَ لِلَّه که رَوَم من ز پِیِ یارِ دگر

گر مساعد شَوَدَم دایرهٔ چرخِ کبود

هم به دست آورمش باز به پرگارِ دگر

عافیت می‌طلبد خاطرم ار بگذارند

غمزهٔ شوخَش و آن طرهٔ طَرّارِ دگر

راز سربستهٔ ما بین که به دستان گفتند

هر زمان با دف و نی بر سرِ بازارِ دگر

هر دم از درد بنالم که فلک هر ساعت

کُنَدَم قصدِ دلِ ریش به آزارِ دگر

بازگویم نه در این واقعه حافظ تنهاست

غرقه گشتند در این بادیه بسیارِ دگر

 

 

از جناب حافظ بخاطر درک بالایش سپاس‌گزاری میکنم😊

 

من بدون ذوق نتوانم زیست! و این روزها قوای ذوقم درگیر جنگ داخلی ست!! 

 

 

بگذریم!

مراسم عروسی مون تو ایران روز تولد جناب یار بود، روز تولد منم با حضور دوستان اینجا یه مهمونی گرفتیم به مناسبت ازدواج مون! تو سالهای اخیر اولین سالی بود که اختصاصا در مورد روز تولدم اینجا چیزی ننوشتم! تحلیل خودم این بود که دیگه از پیله "من" در اومدم و "ما" شدیم! تمرکزم از من به ما رفته! و خب این رشد محسوب میشه از دید من!

 

۰۲/۰۴/۲۹

نظرات  (۱۸)

صبا جون سلام عزیزم 

اولین باره اومدم وبلاگت چون از پست متولدین تیرماه آقای دکتر ربولی باهات آشنا شدم . 

اومدم تولدت رو تبریک بگم دیدم، جا برای تبریک زیاد هست . عزیزم تولد خودت و مهربان همسر و یکی شدنتون مبارک . 

امیدوارم تا همیشه از انتخابتون خشنود باشید و به معنای واقعی همسر و همدل :)

پاسخ:
سلام مهربانوی عزیز.

خیلی خیلی خوش آمدین.
من دورادور با شما آشنایی دارم و هر از گاهی به وبلاگتون سر زدم توی سالهای اخیر! 

متشکرم از محبتتون و ممنونم بابت تبریکات گرمتون. خوشحالم کردید :)

ممنونم از آرزوی قشنگتون و امیدوارم که چنین شود و هر دوی ما راضی باشیم از انتخابمون. 

تولد شما رو با تاخیر شاید بیشتر از یک ماهه تبریک میگم و براتون آرزوی سلامتی و شادی و آرامش دارم. 

سلام صبا جان

کاملا می فهممت و انگار که یکی شرح حال خودم رو نوشته بود زمان پستداک اولم، با این تفاوت که من ارایه ی کنفرانس نداشتم اما توی اون سه سال و نیم همه ش بار ِ "من چه ربطی به اینجا دارم" و "اصلا به دردشون نمی خورم" رو بر دوش کشیدم.

پاسخ:
سلام سمانه جان

ای وای سمانه متاسفم که تو هم چنین تجربه ای رو داشتی. البته من به این فکر نمیکنم که من به دردشون نمی خورم!! :) بیشتر به این فکر می کنم که اینا به درد من نمی خورن :)) 
البته دارم تلاش میکنم یه کاربردی واسه شون پیدا کنم :)) 

مهارت در ارائه با دانش اون مطلب رو داشتن فرق می کنه و استادت به خوبی فهمیده که تو چه توانایی داری. 

پاسخ:
بله لیلی جان این دو مهارت با هم تفاوت داره ولی خب فکر نمی کنم که مدیر من بر این اساس جلو اومده باشه :) 

سلام صبای عزیزم خوبی 

تو بهترین شرایط موفقیت کاری و تحصیلی و حتی اجتماعی تا حدی از استرس و نگرانی که طبیعیه . اما چرا خودت رو اینجور وصف کردی ، تو حالا باید پر از اعتماد به نفس باشی . مایه افتخاری برام عزیزم.  شما فقط درس نمیخونی و فقط مدرک نمیگیری بلکه داری رشد تحقیقاتی و علمی میکنی اونم بین خفن ترین آدم ها ، پس قدرت درونت رو با ظاهر بیرونی ت همسان کن چون میتونی.  

تبریک میگم و برات بهترین ها رو میخوام 

تولد و جشن هاتون هم مبارک عزیزم 

از عکس عروسی و سفارش چه خبر؟

پاسخ:
سلام ساره ی مهربونم.
ممنونم عزیزم.
من با استرس و نگرانی در حد نرمال مشکلی ندارم عزیزم.

الان فعلا دارم به این فکر میکنم که این موقعیت منحر به رشد شخصیتی و قوای تصمیم گیری من بشه.

مرسی مهربون خانم از تبریکات و آرزوی های قشنگت.
امیدوارم زندگی تو هم روز به روز آسونتر بشه و هر روز یه قدم به خواسته هات نزدیک بشی🥰


وقت نکردم هنوز رو عکس ها کار کنم عزیزم.

خیلی ممنونم عزیزم از راهنماییت. چون تاحالا خودم ازش استفاده نکردم دقیق نمیدونستم.

من بد متوجه شده بودم چون فکر میکردم به عنوان منبع از حرفهاش استفاده میشه وگرنه که برای نحوه پرزنت خیلی خوبه ازش کمک بگیریم. فکر نکنم اینجا هم در اینحالت کسی متوجه بشه که بخواد plagiarism باشه. 

بازم ازت ممنونم. 

پاسخ:
خواهش میکنم عزیزم.

ببین تو اصلا میتونی مثلا ابسترکت مقاله ت رو بهش بدی بگی بر اساس این برای من اسلاید بساز.
بعد هر اسلایدش رو بهش بگی اینو واسه من کم کن و اینو بیشتر توضیح بده. به عنوان درفت اولیه ۲-۳ ساعت جلو می اندازدت و بعدش خودت طبق نظر خودت ویراش کن. 

برای کدنویسی من که کلا خودم از اول دیگه شروع نمیکنم به کد زدن میگم اینو میخوام. بعد که نوشت کپی ش میکنم و نهایت ویرایشش میکنم. 

کلا من ازش راضیم ولی خب باید حواست باشه رفرنس چک کنی چون چرت و پرت هم زیاد میگه. 

چقدر خوب عزیزم که مدیریت حل بحران داری و قدرت پرزنت کردن خوبی داری. متاسفانه من نمیتونم توی شرایط استرس و بحران خوب مسایل رو مدیریت کنم. راستی یه سوالی صبا جون برای اطلاعاتم میخواستم، توی اروپا یا حداقل کشوری که من هستم استفاده از chatgpt توی مقاله و پایان نامه جز plagiarism و سرقت ادبی حساب میشه. توی استرالیا یا بقیه کشورها این قانون نیست؟ یعنی میتونم ازش برای کنفرانس‌های خارجی استفاده کنم؟

پاسخ:
مرسی عزیزم.

در مورد اینکه plagiarism محسوب میشه دقیق نمیدونم ولی فکر نمیکنم چنین قانونی اینجا باشه. 
اینکه پرسیدی که برای کنفرانس خارجی میشه استفاده کرد رو متوجه نشدم؟

من که منبع حرفام chatgpt نبوده! من هر چی رو بلد نباشم از chatgpt می پرسم و بعدش هم دابل چک میکنم چون چرند هم زیاد میگه!! 
 مثلا اسلایدم رو بهش میدادم و میگفتم اینو چطور پرزنت کنم! :) 
۳۱ تیر ۰۲ ، ۱۰:۳۲ آوای درون

سلام. تولدت مبارک :)

اینکه تمرکزت از من رفته روی ما را می فهمم کاملا. ولی گهگداری هم باید روی من متمرکز بشی، گرچه الان شاید زود باشه، شاید در آینده نه چندان دور :)

چه اتفاق جالبی :)) چه خوب که تونستی شرایط را خوب مدیریت کنی و ترسهات را پنهان کنی :*

پاسخ:
سلام عزیزم. ممنونم لطف داری گلم.

درست میگی عزیزم. از من نباید غافل شد و باید حواسم باشه که چند سال بعد این حس بهم دست نده که با خودم فاصله گرفتم! 

ترسهام روز ارائه پنهان شد و گرنه که من یک ماهه آسایش نداشتم و مدام مضطرب بودم! 

حست در مقایسه با زمانیکه بری تو یه کنفرانس خفن حقوق چیه؟! 

صبا جان در مورد این سوالت، ببین بنظرم موضوعات اینقدر علمی هست و عمیق هست که حتی تو همین حقوق هم که رشته خودم هست حتما بخش هایی هست که من ازش هیچیییی نمیدونم مخصوصا الان بعد از مقطع ارشد. مثلا فکر کن در مورد حقوق بین الملل خصوصی یه کنفرانس باشه! لازم نیست خیلی هم خفن باشه :) یه کنفرانس معمولی هم باشه کافیه که من توش بیسواد باشم. 

اگر اینقدر تفاوت بوده که مثل فیزیک و حقوق بوده، نمیتونم درک کنم چرا باید استادت بخواد تو بروی برای پرزنت؟ به عقل من جور در نمیاد. اگر این باشه پس الان مثلا تو باید بتونی با کمک چت چی پی تی و اسلایدهای آماده شده مثلا بروی یه کنفرانس خفن حقوق و پرزنت کنی؟ 

چقدر قبل از این کنفرانس وقت گذاشتی برای آماده کردن خودت؟

پاسخ:
چون درک نمیکنه که من نمی تونم این موضوعات رو بفهمم! اصرار داره که من توقعم از خودم زیادی هست و تا حالا خیلی خوب بودم! و به نظرش من باید مدام کمک بگیرم که نمی گیرم! 

بله کنفرانس حقوق هم میتونم برم پرزنت کنم. از خودم که نمیخوام حرف بزنم. ۲۰ تا اسلاید هست مثلا. وقت می گذارم تعاریف تک تک شون در میارم و متن حرفام رو هم به کمک chatgpt آماده میکنم چند بار تمرین میکنم و میرم میگم. 

ببین دقیقا مثل بچه ۷ ساله که میره اشعار مثلا مولوی رو حفظ میکنه و با آب و تاب هم می خونه!به نظرت اون می فهمه داره چی میگه؟! همه هم به به و چه چه میکنند!! 

برای آماده کردن حرفام رو اسلایدها و تمرین شون کمتر از دو روز کاری. 
۳۱ تیر ۰۲ ، ۰۵:۵۷ ربولی حسن کور

سلام 

تولدتون مبارک 

میبینم که دیگه با هوش مصنوعی مقاله تقلبی ارائه میدین.

اگه گزارشتونو ندادم!

پاسخ:
سلام.

ممنونم، لطف دارید.

مقاله تقلبی چرا؟
به کی گزارش میدین حالا؟😃 مدیر مدرسه؟
ولی واقعا بهتون تبریک میگم‌ از معلم دیکته یه پله بالاتر رفتید و محتوا هم واسه تون مهم شده😅🤣 احتمالا شدید معلم انشاء😃

تولدت مبارک صبای عزیز :)*

و چقدر واقعن بنیه روحی بالایی داری که همچین پیشنهاد یرو قبول کردی. اونم تازه ارائه به زبان غیر مادری که اگه کم بیاری یه جایی واقعن سخته بخای از خودت یه چیزی بسازی و بهش اضافه کنی.

پاسخ:
ممنونم نازنین واقعا نازنین😍🥰😍

والا پیشنهاد نبود، اجبار بود🤐 من هر بار جلسه داشتیم به مدیرم گفته بودم من منتظر این کنفرانس کوفتی نیستم و بهم فشار میاد و هر بار اونم گفته بود این کنفرانس بزرگی هست و جزو دستاوردهای تو🤨 فکر کن ابسترکت خودش پذیرفته نشده بود ولی ابسترکت من چرا🤨🙄 
من اصلا هیچی نداشتم که حتی به زبان مادری بخوام بسازم و بهش اضافه کنم، هر حرفی می زدم باید بیس علمی داشت، که من نداشتم!!
جوابم رو به رها بخون:
اعتراف میکنم بعد که اسلایدها کامل ساخته شدن تازه من کلیات مساله دستم اومد🥴🥴🥴
همکار انگلیسی زبان من دو روز بعد من ارائه داشت، اون یکی همکارم بهش میگه از راهنمایی های صبا استفاده کن، چقدر مسلط بدون استرس ارائه داد😜 من فقط تو دلم گفتم متاسفم واسه همه مون.
هم من جای اشتباهی هستم هم شما🙄🤐

سلام صبای عزیزم. تولدت مبارک دوست قشنگم. امیدوارم بهترین روزها رو در کنار عزیزانت سپری کنی و ۱۲۰ سال این روز رو با شادی و سلامتی و خوشی جشن بگیری. یادمه زمانی که روی پایان نامه ات هم کار میکردی یه همچین حسی داشتی. آخرین مرحله از یادگرفتن در مورد هرعلمی اینه که بفهمیم هیچی ازش نمی دونیم. مطمئنم اونقدر خوب بودی که اون کنفرانس رو به بهترین نحو پشت سر گذاشتی، بابتش بهت تبریک میگم و به نظرم اگه خوب نبودی مسلما بهترینهای اون رشته متوجه ضعفت می شدند. شاید این از کمال گراییت هست یا حس تواضعت یا تربیت ایرانی ما ولی در هرحال به نظر من بهترینی عزیزم و بهت تبریک میگم اینهمه اتفاق قشنگ رو که پشت سر هم گذروندی. عروسی، تولد، موفقیت در کنفرانس و ... امیدوارم همیشه همینقدر موفق باشی. 

پاسخ:
سلام رهای مهربونم.
مرسی عزیزم از لطف و محبت و این همه مهری که به من داری عزیزم.

نه عزیزم از کمالگراییم نیست، اسلایدهای این کنفرانس رو بیشترش رو مدیرم آماده کرد چون من نمی دونستم چی میخوان بشنوند و تمام حرف هایی که من زدم به کمک chatgpt بود و با تایید مدیرم!!
من تو پرزنت کردن بد نیستم ولی وقتی هیچ اشرافی به حرفهایی که می زنم ندارم و نمیتونم ۵ تا جمله هم از خودم بگم چون دانشش رو ندارم خب میشه حجم استرس زیاد!! و خب یه زمانی من میرم واسه یه عده یه چیزی رو پرزنت میکنم که اونا هم دانششون تو اون زمینه کم هست و مفاهیم بیسیک میگم و یا حتی اگر غلط بگم کسی چیزی نمی فهمه ولی خب من الان رفته بودم جایی که هر جمله م  برای بقیه مفهوم داشت!! و بعدش هم که سوال پرسیدن گفتم ما هنوز خودمون نمی دونیم و دنبال پاسخ سوال شما هستیم🤭😆😃 خداییش من اصلا نمی فهمیدم چی می پرسند😨😨
مدیرم در جریان تمام استرس ها و نگرانی های من بود و خب به نظرش همه چیز عالی جمع شد! چون مهارت من تو مدیریت چنین موقعیت هایی بالاست و نه دانشم!!

مرسی از حسن نظرت عزیزم. امیدوارم یه روز بیاد که به نظر خودم هم موفق باشم.
برای تو بهترین ها آرزو میکنم رهای خوش قلب و مهربون🥰

عزیییییزم :))

حرفمو پس میگیرم :)) به غریبگی هم عادت نمیکنی :))

پاسخ:
🙃
آره عادت نمی کنم عزیزم.

ادامه کامنت قبل: ( اگر ممکنه کامنت قبلم رو تایید نکن و فقط این رو تایید کنی ممنون میشم) 

خلاصه اینکه استاد من رو گرفت و ۱ ماهه که شروع کردم به literature review 

امشب بعد از یک ماه توی افیس تنها برای خودم گریه کردم، چون فهمیدم که استاد اصلا کمک نمیکنه و من تنهام و زیر پام خالیه و کسی رو ندارم و حس میکنم که ناتوانم و بلد نیستم و کمم برای این داستان. استاپ بهم گفت باید مساله رو دیگه تعریف کنی که روی چه سوالی میخوای کار کنی و من هنوز باگی پیدا نکردم و پرابلم رو نمیتونم تعریف کنم. خواستم باهات درد دل کنم چون یادمه یه زمانی از دکتری خودت میگفتی و میخوام ازت بپرسم آیا بعد از یک ماه ریسرچ فول تایم الان باید در چه نقطه ایی باشم و اینکه آیا امیدی هست که بتونم جلو برم؟ با این فرض که هیچ کسی رو ندارم و فقط خدا و خودم تنهای تنها. اگر با استعداد و خلاق نباشم بازم امیدی برای ایده پیدا کردن هست؟؟ چی کار کنم اعتماد به نفس از دست رفته ام برگرده؟ ممنونت میشم اگر خواهرانه کمکم کنی 

پاسخ:
سلام خورشید خانم. چه اسم قشنگی داری😍 پر از انرژی و گرماست🤩
آخی عزیزم، کاملا حالت رو می فهمم و چه کار خوبی کردی که اینجا درد و دل کردی.
بعد از یک ماه باید دقیقا در همین نقطه ای که الان هستی باشی، یعنی پر از ترس، پر از حس کندذهنی و دور از جونت خنگی، یه لحظه ناامیدی، دوباره امید.
اینا کاملا طبیعی هست عزیزم. 
نمی گم نگران نباش، چون حرفش راحته ولی در عمل سخته.
فقط می تونم بهت بگم خیلی های دیگه هم مثل تو این روزها رو تجربه کردن و ازش عبور کردن، اگر بقیه تونستند تو هم می تونی.
و یه پیشنهاد هم واست دارم اگر می تونی ورزش کاردیو انجام بده.
مثلا اگر تردمیل جایی هست شده ۱۵ دقیقه برو تا جایی که ضربان قلبت بالا بره. یا برو بدو.
تجربه شخصی من میگه کاردیو کمک می کنه مودت زیاد پایین نمونه. اعتماد به نفست نمیگم بالا بره ولی پایین نمونه. شادابت میکنه و دیدی هی دلت میخواد گریه کنی کمک میکنه از اون حالت دربیایی.

مثل الان که برای من نوشتی، برای خودت هم بنویس. سعی کن با افراد دیگه هم حرف بزنی و غرهات رو بهشون بگی.
مواظب سلامتیت هم باش و غذاهای مفید بخور.
اینجوری راحتتر از پس درست برمیایی.
بازم اگر کاری از دست من برمی اومد حتما بهم بگو🌷😍

خبخداروشکر به خیر  گذشته و هیچ کس قبل و بعدش ازت سوای نپرسیده :)) 

من فکر میکردم فقط من این احساسات را تجربه کردم که فکر میکنم تو یه موضوعی بیسوادم و مدام خودم را ملامت میکنم:( البته من در دو جبهه حالم بد میشه، هم زبان و هم دانش علمی موضوع مربوطه

+ باز هم تولدت مبارک :*)

پاسخ:
سوال پرسیدن بعدش عزیزم ولی خب جمعش کردم😏🤪

من تو این زمینه نه از سر تواضع که به معنای واقعی کلمه بی سوادم! مثلا فکر کن الان تویی که رشته ت حقوق بوده بری تو یه کنفرانس خفن فیزیک!!
حست در مقایسه با زمانیکه بری تو یه کنفرانس خفن حقوق چیه؟!
حس من و میزان اضطراب من و حالم بدم در اون حد بود!
مساله زبان هم هست همچنان!

مرسی دوست جونم🌷😊🥰🥰

نه منظورم این بود که این غریبه بودن برات عادی میشه :))) نه که از غریبگی دربیایی :))

پاسخ:
مهسا من رفتم تو یه فیلد دیگه یه چیزی اون ته لبه دانش اون فیلد رو ارائه دادم😭🤣😅 ۶ ماه پیش شبیه یه خوش خیال فکر می کردم، در نهایت می رسیم به یه سری دیتایی که من می تونم روش مانور بدم! هیچی نمی دونستم از اون موضوع! تو این ۶ ماه چیزی که فهمیدم این بود که دیتایی که اینا میگن با تصورات من فرق داره! این تاپیک کاملا و ۱۰۰٪ pure همون فیلد هست و نه یه چیز بین رشته ای😏🥺

تولدت مبارک صبا جان 

موفقیت هات روزافزون .

پاسخ:
ممنونم رویای عزیزم.

شادی و آرامش و موفقیت تو هم روزافزون باشه گلم😍🥰

تولدت مبارک صبای عزیز

همیشه شاد باشی در کنار جناب یار

پاسخ:
ممنونم نیوشای عزیز😍🥰

منم برات آرزوی سلامتی و شادی دارم🌷

تولدت مبااااااااااااااارک :* چقدر قشنگ نوشتی که از پیله‌ی «من» دراومدی و «ما» شدی. مبارکه این رشد :*

 

چقدر این حس‌هایی که گفتی رو درک میکنم :((‌از ته دلم. ولی چقدر خفن که موفق شدی کنفرانسشو بگذرونی و هیچ اتفاق عجیبی هم نیفتاده. کم کم عادی میشه این حالت واست احتمالا.

 

 

پاسخ:
مرسی مهسای مهربون، لطف داری عزیزم🥰😍🥰


نه عزیزم هیچ وقت عادی نمیشه! یعنی اصلا امکانپذیر نیست!! هیچ ربطی بین من و دنیای اینا وجود نداره!!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی